خلاصه وار

پسر قشنگم الان که دارم این مطلبو برات می نویسم روز ۱۲ فروردین سال ۱۳۹۳ هستش که اولین عید شماست عشق مامان. انقدر گلی و انقدر جیگری که همه عاشقت شدن نفس من. پسر گلم الان شما دقیقا ۶ ماهت شده، اول از همه برات بگم که شما دقیقا وقتی ۴ ماهه شدی شروی کردی به غلت زدن و دقیقا وقتی که ۵ ماهه شدی شروع کردی به خوردن پاهات . قربون اون پاهای کوچولوت بشم من که وقتی میکنی تو دهنت انقدر ملچ مولوچ میکنی که منم دلم بخواد بگیرمت از سر تا پات رو ببوسم. 

عشق مامان امسال عید برای من و بابایی متفاوت ترین عیده چون بهترین هدیه خدا و بهترین فرشته خدا در کنار ماست .پسر شیرینم ماشاله انقدر مهربون و خوش اخلاقی که دل همه رو بردی هر کس که بهت می خنده شما هم با لبخند شیرینت جوابش رو میدی، انقدر شیرینی که من بعضی وقت ها غصه می خورم که داره این روز ها زود میگذره. عزیزکم دقیقا از روز اول عید که رفته بودیم کرج خونه مامانی و باباجی  شما شروع کردی به سینه خیز رفتن و این یعنی آغاز شیرین کاری و شیطونی شما .پسر نازم هر روز هزاران بار خدا رو به خاطر وجود نازنینت شکر میکنم ، ازش ممنونم که تو هستی و به زندگیمون امید و عشق و شادی دادی.